parcelدیکشنری انگلیسی به فارسیبسته، بخش، قسمت، گره، جزئي از یك کل، دسته، امانت پستی، به قطعات تقسیم کردن، توزیع کردن، بسته بندی کردن، در بسته گذاشتن
بستۀ خارجازاندازهcumbersome parcel, bulky parcel, colis encombrant (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانبستهای که ابعاد و حجم آن از حدود مقرر در آییننامۀ امانات پُستی تجاوز کند و درنتیجه نیاز به اقدامات احتیاطی داشته باشد
بستههواair parcelواژههای مصوب فرهنگستانعنصر یا حجمی فرضی از هوا که همه یا برخی از خواص دینامیکی و ترمودینامیکی هوای جوّ را میتوان به آن نسبت داد
چندمایعبَرparcel tankerواژههای مصوب فرهنگستانشناوری که میتواند همزمان چند نوع مایع مختلف را در مخزنهای مجزا حمل کند
parceledدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم شده، به قطعات تقسیم کردن، توزیع کردن، بسته بندی کردن، در بسته گذاشتن
حصه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیallot, apportion, divide, impart, mete, parcel, portion, share, slice, split
parceledدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم شده، به قطعات تقسیم کردن، توزیع کردن، بسته بندی کردن، در بسته گذاشتن
بستههواair parcelواژههای مصوب فرهنگستانعنصر یا حجمی فرضی از هوا که همه یا برخی از خواص دینامیکی و ترمودینامیکی هوای جوّ را میتوان به آن نسبت داد