partyدیکشنری انگلیسی به فارسیمهمانی - جشن، حزب، مهمانی، طرف، فرقه، سور، بزم، یارو، فئه، قسمت، دسته همفکر، دسته متشکل، جمعیت، بخش، دسته، مهمانی دادن یارفتن
مزاحمدیکشنری فارسی به انگلیسیalbatross, annoying, besetting, bothersome, disruptive, encumbrance, party pooper, hindrance, intruder, intrusive, molester, obtrusive, pest, pestilent, stalker, trouble, vexatious, besetting
partyدیکشنری انگلیسی به فارسیمهمانی - جشن، حزب، مهمانی، طرف، فرقه، سور، بزم، یارو، فئه، قسمت، دسته همفکر، دسته متشکل، جمعیت، بخش، دسته، مهمانی دادن یارفتن