pastureدیکشنری انگلیسی به فارسیمرتع، علفزار، چرا گاه، گیاه و علق قصیل، چریدن، چراندن، چرانیدن، چریدن در، تغذیه کردن
postureدیکشنری انگلیسی به فارسیاستقرار، حالت، وضع، پز، چگونگی، مزاج، طرز ایستادن یا قرار گرفتن، قرار دادن، خود نمایی کردن
pastureدیکشنری انگلیسی به فارسیمرتع، علفزار، چرا گاه، گیاه و علق قصیل، چریدن، چراندن، چرانیدن، چریدن در، تغذیه کردن
pastureدیکشنری انگلیسی به فارسیمرتع، علفزار، چرا گاه، گیاه و علق قصیل، چریدن، چراندن، چرانیدن، چریدن در، تغذیه کردن
زمین پَسچَرstubble pastureواژههای مصوب فرهنگستانمزرعهای که محصول دانهای آن برداشت شده است و کُلَش آن برای چَرای دام استفاده میشود