pecksدیکشنری انگلیسی به فارسیپک ها، یک چهارم بوشل، نوک زدگی، سوراخ، نوک زدن، با نوک سوراخ کردن، دندان زدن
peaksدیکشنری انگلیسی به فارسیقله ها، قله، راس، نوک، حد اکثر، ستیغ، منتها درجه، کلاه نوک تیز، کاکل، به قله رسیدن، دزدیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن