personalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی کردن، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
شخصی کردنpersonalizeواژههای مصوب فرهنگستانگزیدن و پالایش کردن اطلاعات برای یک فرد با استفاده از اطلاعات شخصی وی و سپس نظرخواهی از او
personaliseدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی کردن، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
personalisedدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
personalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی سازی می کند، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
شخصیسازیشدهpersonalizedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی اطلاعات گزیده و پالایششده برای یک فرد با استفاده از اطلاعات شخصی وی متـ . شخصیشده
personalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی سازی می کند، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن