pieceدیکشنری انگلیسی به فارسیقطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پاره، پارچه، نمونه، لقمه، سر، کمی، دانه، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت، اسلحه گرم، خرده، وصله کردن، یک تکه کردن، ترکیب کردن، جور شدن
یادداشتوارهbout de papier, piece of paperواژههای مصوب فرهنگستانیادداشتی بدون سربرگ و امضا، حاوی مطلب مهمی که دولت میزبان به یک نمایندة خارجی میدهد
pieceدیکشنری انگلیسی به فارسیقطعه، تکه، بخش، مهره، عدد، پاره، پارچه، نمونه، لقمه، سر، کمی، دانه، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت، اسلحه گرم، خرده، وصله کردن، یک تکه کردن، ترکیب کردن، جور شدن