pinnedدیکشنری انگلیسی به فارسیبستن، متصل کردن، سنجاقزدن به، باسنجاق محکم کردن، متصل کردن به، گیر افتادن
spinnerدیکشنری انگلیسی به فارسیاسپینر، عنکبوتی که تار میتند، ریسنده، نخ ریس، نختاب، فرفره، کارگر یا ماشین نخ ریسی