pit-a-patدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگر، با ضربات تند و متوالی، در حال ضربان، در حال بال بال، بال بال زننده، زننده
paidدیکشنری انگلیسی به فارسیپرداخت شده، پرداختن، پرداخت کردن، تلافی کردن، پول دادن، دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، انجام دادن، ادا کردن، هزینه چیزی را قبول کردن