platensدیکشنری انگلیسی به فارسیپرده، قالب ریزی و ریختهگری، اهن فشار، صفحه پهن فلز، نورد ماشین تحریر و غیره
plansدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه ها، طرح، برنامه، نقشه، تدبیر، خیال، اندیشه، طرح کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، طراحی کردن، ترتیب کارها را معین کردن