plungesدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق می شود، غوطه، شیرجه، سقوط سنگین، گودال عمیق، سرازیری تند، شیرجه رفتن، فرو بردن، غوطه ور ساختن، غوطهور شدن، غوطه دادن، شیب تند پیدا کردن، غوطه زدن
plungedدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شد، شیرجه رفتن، فرو بردن، غوطه ور ساختن، غوطهور شدن، غوطه دادن، شیب تند پیدا کردن، غوطه زدن
plungeدیکشنری انگلیسی به فارسیغوطه، شیرجه، سقوط سنگین، گودال عمیق، سرازیری تند، شیرجه رفتن، فرو بردن، غوطه ور ساختن، غوطهور شدن، غوطه دادن، شیب تند پیدا کردن، غوطه زدن
آزمون مقاومت مَنجیدplunger testواژههای مصوب فرهنگستانآزمون سنجش بارپذیری تایر و مقاومت آن در برابر صدمات جادهای و ضربه به رویۀ تایر