ponesدیکشنری انگلیسی به فارسیپونه، قلنبه، نان بیضی شکلارد ذرت، نان شیر مال، کسیکه ورق بازی رابر میزند
postponesدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب می افتد، عقب انداختن، موکول کردن، تاخیر کردن، بتعویق انداختن، پست تر دانستن، موکول ببعد کردن، معوق کردن، معوق گذاردن