portدیکشنری انگلیسی به فارسیبندر، درگاه، بندرگاه، پرت، مخرج، بندر ورودی، درب، مبدا مسافرت، دورازه، در رو، شراب شیرین، لنگر گاه، بارگیری کردن، ببندر اوردن، حمل کردن، بردن، ترابردن
portدیکشنری انگلیسی به فارسیبندر، درگاه، بندرگاه، پرت، مخرج، بندر ورودی، درب، مبدا مسافرت، دورازه، در رو، شراب شیرین، لنگر گاه، بارگیری کردن، ببندر اوردن، حمل کردن، بردن، ترابردن
sportدیکشنری انگلیسی به فارسیورزش، بازی، سرگرمی، شوخی، الت بازی، نمایش تفریحی، شکار و ماهیگری و امثال آن، بازی کردن