praisingدیکشنری انگلیسی به فارسیستایش، ستودن، ستایش کردن، تعریف کردن، تمجید کردن، لاف زدن، چاپلوسی کردن، ریشخند کردن، تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن، خوشامد گویی کردن، علم کردن
افشانش ایستابرقیelectrostatic sprayingواژههای مصوب فرهنگستانرنگ زدن با استفاده از دستگاهی که در آن قطرات یا ذرات بسیار ریز رنگ بهصورت باردار بر سطح قطعۀ دارای بار مخالف پاشیده و بهخوبی جذب میشوند متـ . افشانش الکترواستاتیکی
افشانش پلاسماییplasma sprayingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افشانش گرمایی که در آن مادۀ پوششی براثر گرمای حاصل از قوس انتقالناپذیر مشعل پلاسمایی ذوب و بر سطح افشانده میشود
افشانش شعلهایflame sprayingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افشانش گرمایی که در آن مادۀ پوششی با تزریق در شعلۀ اُکسیسوخت گازی بهصورت مذاب درمیآید و سپس بر سطح موردنظر پاشیده و بهخوبی جذب آن میشود
افشانش فشاریairless spraying, hydraulic sprayingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن پوشرنگ با فشار زیاد از یک روزنه بهصورت ذرات ریز به بیرون رانده میشود