praysدیکشنری انگلیسی به فارسیدعا می کند، نماز خواندن، دعا کردن، مناجات کردن، بدرگاه خدا استغاثه کردن، درخواست کردن، خواهش کردن، خواستار شدن
پیشدستی 1preemptionواژههای مصوب فرهنگستاناقدام یا حملۀ یک کنشگر به قصد از بین بردن امکان حملۀ قریبالوقوع طرف مقابل متـ . اقدام پیشدستانه preemptive action
preemptingدیکشنری انگلیسی به فارسیپیشاپیش، باحق شفعه خریدن، به انحصار دراوردن، حق تقدم پیدا کردن، قبضه کردن
spreeدیکشنری انگلیسی به فارسیشادمانی، ولگردی و قانونی شکنی، شوخی، میخوارگی، سرخوشی، نشاط، خوشی، عیاشی، شراب خواری