preformsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش سازها، قبلا بشکل در اوردن، قبلا تشکیل دادن، قبلا تصمیم گرفتن، قبلا شکل چیزی را معین کردن
performsدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام می دهد، انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن