premiseدیکشنری انگلیسی به فارسیفرضیه، فرض قبلی، بنیاد و اساس بحی، فرضیه مقدم، قضیه ثابت یا اثبات شده، صغری و کبرای قیاس منطقی، فرض منطقی کردن
promiseدیکشنری انگلیسی به فارسیوعده، قول، نوید، عهد، پیمان، میثاق، عهده، قول دادن، انتظار وعده دادن، پیمان بستن، متعهد شدن، عهد کردن
عرصه و اعیان مهمانخانهhotel premisesواژههای مصوب فرهنگستانساختمان و محوطۀ هر مهمانخانه متـ . عرصه و اعیان هتل
خدمات پذیرایی کارگاهیon-premises catering serviceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پذیرایی که در آن تدارکگر تمام عملیات و خدمات اجرایی مانند تهیۀ غذا و نوشیدنی و پذیرایی و احتمالاً چیدمان و تزیینات و سرگرمی و نظایر آن را در محل کار انجام میدهد