پِرِسکاریpressingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن، قطعۀ جامد یا مجموعۀ مواد پودری با فشرده شدن در داخل قالب به شکل موردنظر تبدیل شود
praisingدیکشنری انگلیسی به فارسیستایش، ستودن، ستایش کردن، تعریف کردن، تمجید کردن، لاف زدن، چاپلوسی کردن، ریشخند کردن، تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن، خوشامد گویی کردن، علم کردن
لجنفشاریsludge pressingواژههای مصوب فرهنگستانجدا کردن مکانیکی مایعات از لجن با فشار دادن آن، برای قابل حمل شدن مواد جامد لجن
خدمات خشکشوییvalet service, pressing serviceواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی در مهمانخانهها شامل تمیز کردن و اتو کردن لباسها مخصوصاً بهصورت خشکشویی
فوریدیکشنری فارسی به انگلیسیexpress, expeditious, quick, immediate, imperious, instant, instantaneous, pressing, prompt, ready, soon, spontaneous, summary, urgent
oppressingدیکشنری انگلیسی به فارسیسرکوب کردن، ستم کردن، ظلم کردن بر، ذلیل کردن، ستم کردن بر، کوفتن، تعدی کردن، در مضیقه قرار دادن، پریشان کردن، فرو نشاندن