programmeدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه، پروگرام، دستور، دستور کار، مرام، روش کار، نقشه، برنامه تهیه کردن، برنامه دار کردن، برنامه نوشتن
برنامهنویس روسازهfront-end developer, front-end programmerواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهنویسی که برنامة عناصر دیداری نرمافزار برنامه یا وبگاه را تولید میکند
برنامهنویس زیرسازهback-end developer, back-end programmerواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهنویسی که هستة مرکزی نرمافزار یا وبگاه را تولید میکند
برنامهنویس همهسازfull stack developer, full stack programmerواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهنویس یا مهندسی که با برنامهنویس روسازه و برنامهنویس زیرسازة یک وبگاه یا برنامة کاربردی همکاری میکند