progressدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش رفتن، پیشرفت، ترقی، جریان، تکامل، حرکت، پیش روی، گردش، سفر، پیشرفت کردن
سنجش پیشرفتprogress measurementواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی و مقایسة میزان کار انجامشده با آنچه در پیمان پیشبینی شده است
گزارش پیشرفتprogress reportواژههای مصوب فرهنگستانگزارشی که در آن میزان پیشرفت پروژه در وضعیت کنونی با وضعیت برنامهریزیشده مقایسه میشود
اتاق درحالنظافتcleaning in progressواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی در مهمانخانه که خدمتکار در حال نظافت آن است متـ . درحالنظافت
تغییر جاریchange in progressواژههای مصوب فرهنگستانتغییری که در زبان یک جامعة زبانی مفروض در جریان است