promiseدیکشنری انگلیسی به فارسیوعده، قول، نوید، عهد، پیمان، میثاق، عهده، قول دادن، انتظار وعده دادن، پیمان بستن، متعهد شدن، عهد کردن
premiseدیکشنری انگلیسی به فارسیفرضیه، فرض قبلی، بنیاد و اساس بحی، فرضیه مقدم، قضیه ثابت یا اثبات شده، صغری و کبرای قیاس منطقی، فرض منطقی کردن