prostituteدیکشنری انگلیسی به فارسیفاحشه، فاجره، پارگی، فاحشه بازی کردن، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن، خود فروش
روسپیprostituteواژههای مصوب فرهنگستانشخصی، معمولاً یک زن، که در فعالیت جنسی برای دریافت پول شرکت میکند
prostitutesدیکشنری انگلیسی به فارسیزنان خیابانی، فاحشه، فاجره، پارگی، فاحشه بازی کردن، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن
prostitutesدیکشنری انگلیسی به فارسیزنان خیابانی، فاحشه، فاجره، پارگی، فاحشه بازی کردن، فاحشه شدن، برای پول خود را پست کردن