proveدیکشنری انگلیسی به فارسیثابت كردن، ثابت کردن، اثبات کردن، عیار گرفتن، در امدن، نمونه گرفتن، محک زدن
probeدیکشنری انگلیسی به فارسیپروب، کاوشگر، کاوش، تحقیق، رسیدگی، میله، میله استحکام، جستجو، اکتشاف جدید، سنبه جراحی، مسبار، کاوش کردن، تفحص کردن، غور وبررسی کردن
جایمانprovenience 1, provenance 1واژههای مصوب فرهنگستانمکان و موقعیت سهبعدی یافته در بستره و ثبت آن
یافتگاهprovenience 2, provenance 2واژههای مصوب فرهنگستانخاستگاه و حوزۀ تعلق فرهنگی هر اثر تاریخی یا هنری یا باستانشناختی
improveدیکشنری انگلیسی به فارسیبهتر کردن، اصلاح کردن، بهبودی دادن، پیشرفت کردن، بهبودی یافتن، اصلاحات کردن، تکمیل کردن