pull-throughدیکشنری انگلیسی به فارسیکشیدن، در تنگنا کمک یافتن، در وضع خطرناکی انجام وظیفه کردن، در سختی بکسی کمک کردن
pull throughدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، در تنگنا کمک یافتن، در وضع خطرناکی انجام وظیفه کردن، در سختی بکسی کمک کردن
throughدیکشنری انگلیسی به فارسیاز طریق، از میان، سرتاسر، از توی، از اغاز تا انتها، تمام، مستقیم، تمام شده، بواسطه، از وسط، بخاطر، در ظرف
pull throughدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، در تنگنا کمک یافتن، در وضع خطرناکی انجام وظیفه کردن، در سختی بکسی کمک کردن