put-downدیکشنری انگلیسی به فارسیفشرده کردن، از بین بردن، بزور بچیزی خاتمه دادن، کنار گذاردن، خوار وخفیف کردن، هرز اب ساختن
فروراند سرعتیvelocity push-down, push-downواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی ظاهری و روبهپایین رویدادهای بازتابی به سبب وجود مناطقی با سرعت کم در لایههای سطحیتر