put-upدیکشنری انگلیسی به فارسیپر کردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
put upدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا بردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
put outدیکشنری انگلیسی به فارسیخاموش، خاموش کردن، تهیه کردن، بر انگیختن، تقلا کردن، ایجاد کردن، اشفته کردن، رنجاندن، از ساحل عازم شدن
آهنگ جوشآوریboil-up rate, through putواژههای مصوب فرهنگستانمقدار حجمی بخار بازگشتی از جوشآور، از پایین به بالای برج، در واحد زمان
put-uponدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن بر، تحمیل کردن بر، استفاده کردن از، سود بردن از، طعمه قرار دادن
put upدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا بردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
put-uponدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن بر، تحمیل کردن بر، استفاده کردن از، سود بردن از، طعمه قرار دادن