quantifyingدیکشنری انگلیسی به فارسیکوانتیزه کردن، کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، کیفیت چیزی را معلوم کردن
خودِ کمّیquantified self, QS, self-tracking, auto-analytics, body hacking, self-quantifyingواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات و متغیرهای فردی مانند ضربان قلب و وزن و حد نصابهای تمرینهای ورزشی که در اینترنت ثبت میشوند و به اشتراک گذاشته میشوند
خودِ کمّیquantified self, QS, self-tracking, auto-analytics, body hacking, self-quantifyingواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات و متغیرهای فردی مانند ضربان قلب و وزن و حد نصابهای تمرینهای ورزشی که در اینترنت ثبت میشوند و به اشتراک گذاشته میشوند