ریدمانلغتنامه دهخداریدمان . [ دِ ] (اِمص ) ریدن . تغوط.- ریدمان کردن ؛ در زبان بی ادب عامیانه ، شکم راندن . (یادداشت مؤلف ).- || کاری را خراب و نابسامان کردن .
ریدمونلغتنامه دهخداریدمون . (اِمص ) ریدمان . کار بد. کاری که کارگر ناشی از روی ناشیگری و بی مهارتی آن را خراب کند. (فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به ریدمان شود.
رادمنواژهنامه آزادRADMAN "راد" به معنای صاحب سخاوت وبخشندگی وجوانمردی . "من" ( یا "مان " ) به معنای اندیشه وفکر . "رادمن":کسی که دارای اندیشه ی سخاوت وبخشندگی است .