کلکرانیrafting 2واژههای مصوب فرهنگستانورزش پیمودن رودخانهها بهویژه رودخانههای خروشان با کلک متـ . کلکرانی در آبهای خروشان whitewater rafting
کلکرانیrafting 2واژههای مصوب فرهنگستانورزش پیمودن رودخانهها بهویژه رودخانههای خروشان با کلک متـ . کلکرانی در آبهای خروشان whitewater rafting
کلکرانیrafting 2واژههای مصوب فرهنگستانورزش پیمودن رودخانهها بهویژه رودخانههای خروشان با کلک متـ . کلکرانی در آبهای خروشان whitewater rafting
ingraftingدیکشنری انگلیسی به فارسیآموختن، رنگ ثابت زدن، اسقاء کردن، اشباع کردن، در ذهن جانشین کردن، در جسم چیزی فرو کردن