randدیکشنری انگلیسی به فارسیرند، حاشیه، برامدگی لبه طبقات سنگ، لبه، مرز، کنار، نوار، تسمهء اهنی، تکه دراز گوشت
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
rantدیکشنری انگلیسی به فارسیبیهوده گویی، یاوهسرایی، عبارت سازی، لفاظی کردن، بیهوده گفتن، یاوه سرایی کردن
randyدیکشنری انگلیسی به فارسیسفت، خشن، شهوانی، بی تربیت، افسار گیسخته، سرکش، زبان دراز، گدای سمج و بیادب
randsدیکشنری انگلیسی به فارسیراند، حاشیه، برامدگی لبه طبقات سنگ، لبه، مرز، کنار، نوار، تسمهء اهنی، تکه دراز گوشت
کنارهدیکشنری فارسی به انگلیسیborder, brink, coast, edge, edging, end, fringe, front, frontage, margin, rand, rim, selvage, selvedge, shore, small, strand, verge
اورندفرهنگ نامها(تلفظ: o(w)rand) تخت پادشاهی ، تخت ، اورنگ ؛ (به مجاز) شأن ، شکوه ، شوکت ؛ (در اعلام) نام یکی از پسران کی پیشین پسر کیقباد و پدر لهراسب .
مرزدیکشنری فارسی به انگلیسیanus, border, borderland, bound, boundary, compass, confines, demarcation, demarkation, divide, division, edge, edging, end, frontier, limit, march , outpost, pale, periphery, rand, terminus, verge
randyدیکشنری انگلیسی به فارسیسفت، خشن، شهوانی، بی تربیت، افسار گیسخته، سرکش، زبان دراز، گدای سمج و بیادب
grandدیکشنری انگلیسی به فارسیبزرگ، هزار دلار، عظیم، عالی، مجلل، والا، جدی، مشهور، بسیار عالی با شکوه، با وقار