ranksدیکشنری انگلیسی به فارسیصفوف، رتبه، مقام، صف، ردیف، ترتیب، سلسله، رشته، پایه، نظم، قطار، شان، شکل، رتبه بندی کردن، اراستن، درجه دادن، دسته بندی کردن
درجهبندی الماسdiamond ratingsواژههای مصوب فرهنگستاندرجهبندی اقامتگاههای جهانگردی براساس سامانۀ الماس (diamond system) که در آن کیفیت بر سطح خدمات و میزان تسهیلات اولویت دارد
درجهبندی ستارهstars ratingsواژههای مصوب فرهنگستاندرجهبندی اقامتگاههای جهانگردی براساس سامانۀ ستاره (star system) که نشاندهندۀ سطح خدمات و میزان تسهیلات و نحوۀ رسیدگی به مهمان است
franksدیکشنری انگلیسی به فارسیفرانک، سوسیس، چپانیدن، اجازه عبور دادن، مجانا فرستادن، معاف کردن، مهر زدن، باطل کردن