پیرجللغتنامه دهخداپیرجل . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد. واقع در 3هزارگزی شمال باختر شهربابک کنار راه فرعی شهربابک . جلگه ، معتدل ، مالاریائی . دارای 774 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات
رجللغتنامه دهخدارجل . [ رِ ج َ ] (ع اِ) ج ِ رِجْلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رِجْلة شود.
رقللغتنامه دهخدارقل . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَقلَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رقلة شود.
رکللغتنامه دهخدارکل . [ رَ ] (ع اِ) گندنا، و خوردن آن بعد از غذامانع ترش شدن طعام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درلهجه ٔ عبدالقیس گندنا را گویند. (از اقرب الموارد).گندنا و کراث . (ناظم الاطباء). رجوع به گندنا شود.
بی شرفدیکشنری فارسی به انگلیسیdishonest, dishonorable, rapscallion, rascal, rogue, scapegrace, unprincipled, unscrupulous, villain
سفلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, boor, boorish, despicable, evil, mean, rascal, rascally, scoundrel, villain