پیرگاریلغتنامه دهخداپیرگاری . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گندزلوی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 1هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ دزفول به شوشتر. دارای 35 تن سکنه
رایرةلغتنامه دهخدارایرة. [ ی ِ رَ ] (ع اِ) رائرة. از ریشه ٔ «ریر». مؤنث رائر (رایر). پیه زانو که مانند مغز طیب است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
روگیریلغتنامه دهخداروگیری . (حامص مرکب ) شرم . احتجاب زنان . حجاب زنان . حجاب کردن زن . روگرفتن . رو گرفتن زنان مسلمه . روبند، نقاب ، یا چادر بر روی داشتن زن تا غیر شوی و پدر و برادران او را نبیند. (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به روگرفتن شود.
پرگارهلغتنامه دهخداپرگاره . [ پ َ رَ / رِ ](اِ) بمعنی پرگار است که افزار دایره کشیدن و اشیای عالم باشد و جنسی است از پارچه ٔ مثقالی . (برهان ).