recoveredدیکشنری انگلیسی به فارسیبهبود یافت، بهبود یافتن، شفاء یافتن، ترمیم شدن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، بهبودی یافتن، بهوش امدن، دریافت کردن
recoveryدیکشنری انگلیسی به فارسیبهبود، بهبودی، ترمیم، جبران، استرداد، وصول، حصول، باز یافت، تحصیل چیزی، بخودایی، بهوش امدن
پسگوشتmechanically recovered meatواژههای مصوب فرهنگستانگوشتی که با دستگاه از استخوان بازیابی شده باشد
مربی خودیابیrecovery coach, recovery support specialistواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که ازطریق راهنمایی و آموزش و حمایت فرد معتاد و خانوادۀ وی، موانع موجود بر سر راه خودیابی آنها را برطرف میکند متـ . مربی بهبود