ردودلغتنامه دهخداردود. [ رُ ] (ع ص ، اِ)ج ِ رَدّ. واخورده ها. وازده ها: ردود دراهم ؛ درمهای ناسره و وازده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رد شود.
پردودلغتنامه دهخداپردود. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پر از دخان . تعجج ؛ پردود شدن خانه . (تاج المصادر بیهقی ). || (تنباکو، قلیان ...) که دود بسیار از آن برآید. || پردرد. اندوهگین : روانش ز اندیشه پردود بودکه زروان بداندیش مهبود بود.فردوسی .