اصلاح طلب، مصلح، بهساز، پیشوای جنبش، بهساز گر
اصلاحگر اجتماعی
اصلاح کننده کنترل تولد
اصلاح شده، مهذب، تصحیح شده، تعمیرشده، ارشاد شده
rheiformes
اصلاح طلب، بهساز گر، اصلاح طلبانه
اصلاح طلبان، اصلاح طلب، مصلح، بهساز، پیشوای جنبش، بهساز گر
اصلاح طلب
دستگاهی که فرایند تبدیل در آن صورت گیرد
فردی که برای انجام اصلاحات در جامعه تلاش میکند
reformer
organizer, reformer
nonsporeformer
antireformer
اسپوروریک