refuseدیکشنری انگلیسی به فارسیامتناع، پس مانده، ترک، انصراف، اشغال، فضولات، ادم بیکاره، رد کردن، نپذیرفتن، قبول نکردن، مضایقه تفاله کردن
رفزلغتنامه دهخدارفز. [ رَ ] (ع مص ) زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). زدن . (آنندراج ). || ما یرفز منه عرق ؛ یعنی بر نمی جهد از آن رگی . (ناظم الاطباء).
دورریز سوختنیcombustible refuseواژههای مصوب فرهنگستانهر پسماند جامد حاوی کربن آزاد یا ترکیبی که قابل سوختن باشد