remitsدیکشنری انگلیسی به فارسیمجاز است، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
rimesدیکشنری انگلیسی به فارسیریمون، قافیه، شبنم یخ زده، سرما ریزه، شعر، سخن قافیه دار، سجع، نظم، یخ زدگی، بساوند، هم قافیه شدن، قافیه دار کردن، قافیه ساختن، شعر گفتن