representedدیکشنری انگلیسی به فارسینمایندگی، نشان دادن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نمایش دادن، بیان کردن، نماینده بودن، وانمود کردن
دادههای بازنمودهrepresented dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههای ارائهشده در قالبهایی چون نمودار وجدول و اعداد