residesدیکشنری انگلیسی به فارسیساکن است، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
recedesدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش می یابد، دور شدن، پس رفتن، عقب کشیدن، کنار کشیدن، بعقب سرازیر شدن
residedدیکشنری انگلیسی به فارسیساکن، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
presidesدیکشنری انگلیسی به فارسیرئيس جمهور است، ریاست کردن بر، اداره کردن، کرسی ریاست را اشغال کردن، ریاست جلسه را بعهده داشتن