reversedدیکشنری انگلیسی به فارسیمعکوس، وارونه کردن، برگشتن، پشت و رو کردن، نقض کردن، واژگون کردن، بر گرداندن
reverseدیکشنری انگلیسی به فارسیمعکوس، پشت، شکست، بدبختی، وارونه کردن، برگشتن، پشت و رو کردن، نقض کردن، واژگون کردن، بر گرداندن، وارونه، معکوس کننده
قطبایی وارونreversed polarity, reversed magnetic fieldواژههای مصوب فرهنگستانماندهقطبایی (remamnent polarity) سنگها که در خلاف جهت قطبایی کنونی میدان مغناطیسی زمین است
نمای لحنی کمانی وارونهreversed arched contourواژههای مصوب فرهنگستاننمای لحنیای که نشانگر حرکت کلی لحن بهصورت یک کمان وارونه است
تصویر وارونinverted image, reversed imageواژههای مصوب فرهنگستانتصویری که با گردش 180 درجهای نسبت به جسم باز نموده میشود و در نتیجۀ آن بالا به پایین و چپ به راست منتقل میشود