ridgesدیکشنری انگلیسی به فارسیرگه ها، خط الراس، لبه، مرز، سلسله کوه، سلسله، نوک، بر امدگی، مرز بندی کردن، شیار دار کردن
ریزشلغتنامه دهخداریزش . [ زِ ] (اِمص ) ریختن . (ناظم الاطباء). اسم مصدر از فعل ریختن : ریزش ابر. ریزش باران . عمل ریختن : خواهش دل ریزش دست . (یادداشت مؤلف ) : ز خون دل خویش من دست شستم چنو دست بگشاد بر ریزش خون . سوزنی .ریزش ابر
رزیزلغتنامه دهخدارزیز. [ رَ ] (ع اِ) گیاهی که در رنگرزی بکار برند. (ناظم الاطباء). گیاهی است که به وی رنگ کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رزیز رعد؛ صوت آن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آواز تندر. (آنندراج ).
فرورفتگیfurrowsواژههای مصوب فرهنگستانتـورفتگیهـای بیـن لـبــههـای ســایـشـی (friction ridges) اثرانگشت
رگهدارribbed, costateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی با یک یا چند رگبرگ اولین یا برجستگیهای طولی (ridges)
نقاط کانونیfocal pointsواژههای مصوب فرهنگستاننقاطی که لبههای سایشی (friction ridges) اثرانگشت در آن تمرکز مییابند
مرکز اثرانگشتcoreواژههای مصوب فرهنگستانکانون تقریبی الگوی لبههای سایشی (friction ridges) اثرانگشت متـ . مرکز
لبة سایشی انتهاییending ridge, ridge endingواژههای مصوب فرهنگستانلبة سایشی (friction ridges) منفردی که تا داخل لبة سایشی اثرانگشت امتداد و در آنجا خاتمه مییابد