ژرفیلغتنامه دهخداژرفی . [ ژَ ] (ص نسبی ) منسوب به ژرف . || (حامص ، اِ) عمق . گودی . غور. یکی از ابعاد سه گانه مقابل درازی و پهنی . (برهان ). ژرفا : به روستای ارغان چاهی آب است ژرفی آن همه ٔ جهان نتواند دانست . (حدود العالم ).اگر خون آن کشتگان را ز خاک بژرفی برد
یرفئیلغتنامه دهخدایرفئی . [ ی َ ف َ] (ع ص ، اِ) بیرون رفته دل از بیم و ترس . || چراننده ٔ گوسپندان . || شترمرغ نر رمنده . || آهوی جهجهان گریزان . (منتهی الارب ).
شایعدیکشنری فارسی به انگلیسیabroad, household word, new, out, rampant, regnant, reputed, rife, widespread
پراکندهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroadcast, diffuse, diffusive, discursive, excursive, far-flung, rife, scattering, sparse, straggly, unfocused