rightدیکشنری انگلیسی به فارسیدرست، حق، درست کردن، درست شدن، اصلاح کردن، دفع ستم کردن از، قائم نگاداشتن، در سمت راست، راست، صحیح، بجا، درست کار، قائم، ذیحق، واقعی، محقق
rightsدیکشنری انگلیسی به فارسیحقوق، حق، درست کردن، درست شدن، اصلاح کردن، دفع ستم کردن از، قائم نگاداشتن