roomsدیکشنری انگلیسی به فارسیاتاق ها، اتاق، خانه، جا، فضا، محل، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن
ram's hornدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخ شوم، شاخ قوچ، قسمتی از استحکامات خندق، قلاب جر ثقیل، تور ماهی گیری
بخش اتاقrooms divisionواژههای مصوب فرهنگستانبزرگترین و معمولاً سودآورترین بخش مهمانخانه که عمدتاً شامل واحدهای پیشگاه و ذخیرة جا و خانهداری و همسانپوشان میشود
اتاق رایگانcomp roomsواژههای مصوب فرهنگستانهریک از اتاقهایی که بدون پرداخت هزینه در اختیار مهمانان گروهی، باتوجهبه شمار کل اتاقهایی که گروه در مهمانخانه اشغال کرده است، قرار داده میشود
آپارتماندیکشنری فارسی به انگلیسیapartment, condominium, flat, menage, ménage, rooms, suite, tenement, pad
منزلدیکشنری فارسی به انگلیسیaccommodations, domestic, domicile, dwelling, home, house, place, quarters, residence, rooms, step
خانهدیکشنری فارسی به انگلیسیabode, home, domicile, dwelling, habitation, house, housing, lodging, menage, ménage, pigeonhole, place, residence, rooms, tenement
مسکندیکشنری فارسی به انگلیسیabode, anodyne, deadening, domicile, easement, palliative, habitation, inn, sedative, lenitive, lodging, lodgment, painkiller, quarters, residence, rooms, soother, tenement, tranquilizer, tranquillizer, unction