rasedدیکشنری انگلیسی به فارسیمادر شدن، با خاک یکسان کردن، خراش دادن، خراشیدن، تراشیدن، له کردن، ستردن، محو کردن
rousedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتولد شد، از خواب بیدار شدن، رم دادن، حرکت دادن، بهم زدن، بهیجان در اوردن، خونکسی را بجوش اوردن