routesدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیرها، مسیر، راه، جاده، خط سیر، سمت، طرف، جریان معمولی، مسیر چیزیرا تعیین کردن
پروتزفرهنگ فارسی معین(پُ رُ تِ) [ فر. ] (اِ.) ~هر نوع وسیلة مصنوعی جانشین برای جبران نقص عضو، حفظ زیبایی یا هر دو. مانند دندان ، چشم یا پای مصنوعی .
ratesدیکشنری انگلیسی به فارسینرخ ها، نرخ، سرعت، میزان، روش، درچند، ارزیابی کردن، شمردن، سنجیدن، نرخ بستن بر چیزی، بها گذاشتن بر، بر اورد کردن
روتیلغتنامه دهخداروتی . (حامص ) لوتی . برهنگی . لختی . عوری . عریانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به روت و رت شود.
مسیرهای تداخلیconflicting routesواژههای مصوب فرهنگستاندو یا چند مسیر روبهرو یا همگرا یا متقاطع که در آنها بدون تنظیم برنامۀ حرکت قطارها احتمال برخورد وجود دارد
مسیرهای تداخلیconflicting routesواژههای مصوب فرهنگستاندو یا چند مسیر روبهرو یا همگرا یا متقاطع که در آنها بدون تنظیم برنامۀ حرکت قطارها احتمال برخورد وجود دارد