rowدیکشنری انگلیسی به فارسیردیف، سطر، صف، خط، رج، قطار، راسته، رده، ریسه، قیل و قال، ردیف چند خانه، ردیف کردن، پارو زدن، راندن، قرار دادن، بخط کردن
ردیفrowواژههای مصوب فرهنگستانهریک از تقسیمات طولی در امتداد طول که بهعنوان یکی از مختصات سهگانۀ کشتی محل استقرار بارگُنجها شمارهگذاری میشود
سبزبامgreen roof, living roof, eco-roofواژههای مصوب فرهنگستانبامی پوشیده از گیاهان که برای زیبایی و بهینهسازی مصرف انرژی طراحی میشود
دستگیرة سقفیroof handhold, roof grab ironواژههای مصوب فرهنگستانمیلهای خمیده و متصل به سطح رویی سقف برای بالا رفتن، از انتهای نردبان واگن، به روی سقف
کرجیrow boatواژههای مصوب فرهنگستانقایق باریک و درازی که آن را با یک پارو یا چند پاروی موازی به حرکت درمیآورند
خوشهدرردیفhead-to-rowواژههای مصوب فرهنگستانگزینش شجرهای (pedigree selection) غلات که در آن تعدادی خوشه از هر مزرعه انتخاب و بذرهای آنها در ردیفهای جداگانهای کشت میشوند