rudeدیکشنری انگلیسی به فارسیبی ادب، خشن، گستاخ، زشت، تجاوز به عصمت، خشن در رفتار، زمخت، خام، غلیظ، نا هموار، ابدار، جسور، غیر متمدن
رودپیلغتنامه دهخدارودپی . [ پ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری است . این دهستان در شمال ساری و در ساحل غربی رودخانه ٔ تجن واقع شده است . آب آن از رودخانه ٔ تجن تأمین میشود. محصول عمده اش برنج و پنبه و غلات و کنف و کنجد است . راه شوسه ٔ ساری به فرح آباد تقریباً موازی با ر
رودیلغتنامه دهخدارودی . (اِخ )حسن بن مظفربن ابراهیم رازی رودی مکنی به ابوعلی از روات است و از ابی سهل موسی بن نصر رازی روایت دارد و ابوبکربن مقری از وی روایت کند. (از لباب الانساب ).
رودیلغتنامه دهخدارودی .(اِخ ) حارث بن مسلم رودی رازی ، از روات است و حسین بن علی بن مرداس از وی روایت کند. (از معجم البلدان ).
رودیلغتنامه دهخدارودی .(ص نسبی ) منسوب به روده که محله ای (یا قریه ای ) بوده است به ری . (از انساب سمعانی ). رجوع به روده شود.
روییدگیلغتنامه دهخداروییدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) بالیدگی و انبات و نمو. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی روییده . (از یادداشت مؤلف ). دلیک . دماع . (از منتهی الارب ): ادلاس ؛ در بقیه ٔ روییدگی افتادن قوم . ادیاس ؛ ظاهر کردن زمین روییدگی را. دلس ؛ باقیمانده ٔ رویی
intrudeدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ کن، مزاحم شدن، بزور داخل شدن، سرزده امدن، فضولانه امدن، بدون حق وارد شدن