sampledدیکشنری انگلیسی به فارسینمونه برداری شده، نمونه برداشتن، نمونه گرفتن، نمونه نشان دادن، مزه کردن
samplesدیکشنری انگلیسی به فارسینمونه ها، نمونه، مدل، واحد نمونه، الگو، ازمون، سرمشق، ملاک، مسطوره، نمونه برداشتن، نمونه گرفتن، نمونه نشان دادن، مزه کردن