scabدیکشنری انگلیسی به فارسیچاقو، جرب، حکه، پوست زخم، اثر زخم، گر، گری، دلمه بستن زخم، دله، خراش، پوسته پوسته شدن، خراشیدن
زخمهscabواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهای نامنظم فلزی با لبههای تند و سطح تقریباً موازی با سطح قطعه که معمولاً فقط در چند نقطه به قطعۀ ریختگی متصل است
تریشهfillet scabواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگی نازک و تیغهمانند با سطح بیقاعده که در مجاورت گوشهها یا در کنارههای زوایای داخلی قطعۀ ریختگی به وجود میآید
زخمهگوشcorner scabواژههای مصوب فرهنگستانبرجستگیهایی فشرده و نامنظم در بخشهای وسیعی از قطعۀ ریختگی در مجاورت گوشههایی با زاویۀ تند که ظاهری شکسته دارند